رمان هایی برای وقت ازاد



خلاصه: مها دختری که با تغییراتی به وضوح در ظاهرش، وارد عمارت بزرگ هخامنش در لندن می‌شه!

ظاهری منحصر به فرد. با ظاهر یک مذکر! اما رئیس عمارت برای چی به دنبال یک بدل میگرده؟

دست آخر، قصه مهای در ظاهر پسر و افراد داخل عمارت چی می‌شه؟

ادامه مطلب


رمان در همسایگی گودزیلا

خلاصه رمان : یک دختر شیطون به اسم رها شایان، یک پسر شیطون به اسم رادوین رستگار…
هم کلاسی هایی که سایه هم دیگه رو با تیر می زنند.
رها به شدت از رادوین متنفر هست و این تنفر باعث می شود که برای اذیت کردن رادوین نقشه های مختلفی بکشد.

ادامه مطلب


دانلود رمان خانم زبون دراز خلاصه:


ادامه مطلب


in%20mard.jpgنام:  این مرد امشب میمیرد
نویسنده : زینب ایلخانی 
تعداد صفحات : ۱۳۷۷
ژانر : عاشقانه

:: این رمان زیبا رو از دست ندین ::

خلاصه رمان :
یلدا دخترى سرکش که با عمه اش زندگى میکند ، طى حادثه اى  باز داشت میشود و اتهام سنگینى در پرونده اش رقم میخورد ناجى او به طور معجزه آسایى وارد زندگى اش میشود و پرده از وقایع اصلى گذشته این دختر برداشته میشود، معین نامدار ! مردى از جنس خشم و تعصب ، با روح و زندگى اش در مى آمیزد و روایتى نو  رقم میخورد.

دانلود نسخه پی دی اف این رمان



تصویر مرتبط

نویسنده : هما پور اصفهانی

ژانر : عاشقانه

pdfتعداد صفحات :۴۳۸

خلاصه:دختری از دیار فقر و سادگی

که ناخواسته چیزی رو میفهمه که اون و به مرز اسارت و اجبار ها می کشونه.

دانسته های اشتباه همراز اون و وارد زندگی دود گرفته

بخشی از رمان:-نترس ما تو سازمان یه دارویی داریم که باعث میشه حافظت و از دست بدی ،همه ی این ها رو فراموش میکنی ،راستی به سازمان خوش اومدی! *بیست و سه سال بعد تهران …. *همراز *** آخ…خون تو دهنم و گوشه ای تف کردم و با حرص بهش نگاه کردم . چاقویی از توی جیبم در اوردم و گذاشتم زیر گلوش و گفتم: -به چه حقی دست روم بلند میکنی مرتیکه! ها؟ با وحشت نگام کرد که چاقورو بیشتر تو گلوش فشردم و گفتم: یه نفر دیگه پولت و خورده یه نفر دیگه فرار کرده بعد اومدی یقه من و گرفتی برای چی ها؟ ، -با تو بودم مرتیکه با ترس نگام کرد و گفت: -خب تو خواهرشی حتما جاش و میدونی دارو دسته ی شاهین دنبالت می گردن فقط کافیه خونت و پیدا کنن ،دیگه کارت تمومه! با حرص کمی چاقورو به گلوش فشردم و گفتم : -دیگه دورو برم نبینمت شغال ! والی خودم میکشمت ! فهمیدی؟ با چشمای گرد سرش و به علامت باشه ت داد که مشتی به صورتش زدم که افتاد زمین و منم با سرعت به سمت دوچرخم دوییدم و…

تا خونه حدود یک ساعت و نیم را بود. با سرعت رکاب زدم و وقتی رسیدم خیس عرق بودم ! اگه هاتف ای

ن همه گند نمی زد و این همه طلب کارو کوفت زهر مار واسم باقی نمی زاشت ، خونم حد قل تو همچنین جایی نبود، تقریبا تو بیابون زندگی می کردم ! نه مغاره ای… نه آدمی …هیچی!

ادامه مطلب


نتیجه تصویری برای دانلود رمان پوکر

خلاصه : این رمان در مورد دختریه به اسم هما، هما یه دختر معمولی و ساده هست که چهره ی ساده ایی هم داره، از جمله خواسته ها و دنیاش هم ساده هستن. هما در بازی با ورق خیلی ماهره و خوب بلده منتها این بازی رو میون جمع فامیل و دوستاش انجام میده با روش و قوانینی که بین خودشون یاد گرفته. هما بچه ی بزرگ خانواده ایه که داره سعی میکنه نذاره از هم بپاشه پس مجبور میشه این بار حریف یه جمع غریبه بشه. توی بازی ایی که نمیدونه بازی با سرنوشتشه ….

ادامه مطلب


نتیجه تصویری برای دانلود رایگان رمان حس ممنوعه

موضوع رمان :عاشقانه

خلاصه رمان:

گاهی آدم اشتباه میکنه
یه اشتباه بزرگ که سالها خودشو نمیبخشه،اما بعضی اشتباهات انفرادی نیست ، بعضی اشتباهات دیگران با یه تلنگر از سمت ما اتفاق میوفته که هرگز جبران پذیر نیست
حتی اگر شما بخاطر اون تلنگر مخرب همیشه پشیمون باشید … هرگز نمیتونید زمانو به عقب برگردونید
زندگی من درست عین یه دیووانگی لحظه ای ،بدست خودم کنفی شد

ادامه مطلب


تصویر مرتبط

آرمین پسر زیبا و مغروری که اومده تا انتقام بگیره انتقام گذشته ی تلخی که مردی برای او و خانواده اش رقم زده. تاوان گناهی که درگذشته رخ داده رو چه کسی باید بده دختری بی گناه که از هیچ چیز خبر نداره…

دل من به شدت شور میزد تو وجودم غوغایی به پا بود آخه تا کنون از این کارا انجام نشده است بودم بود خط قرمزهایی که در فراز خودم بودو زیر پا میذاشتم حسهای متفاوت با وجدانم در افتاده بودن یکی در وجودم می گوید: »چرا عومدی احمق اگر دوست داری چی؟ برگرد تا دیر نشده اگر مامان و بابا فهمیدن؟ …

ادامه مطلب


تصویر مرتبط

موضوع رمان افسونگر: 

عاشقانه ، هیجانی ، کل کلی
 نویسنده رمان: 

هما پور اصفهانی
 تعداد صفحات رمان: ۵۵۵ صفحه

خلاصه: تائیس افسونگری که با افسون خودش اسکندر را مجبور کرد پرسپولیس را به آتش بکشد و من عاشق من هستم که روح را به آتش می کشد … یکی پس از دیگری … افسون نخواست فسونگر باشد … افسونگرش را انجام داد .

ادامه مطلب


تصویر مرتبط

♦ نام رمان: گناهکار

 زبان: فارسی

 ژانر رمان: عاشقانه و اجتماعی

♦ تعداد صفحات: 805

 نوع فایل: pdf

گناهکارِ قصه ی ما یه مردِآرشاممردی که به ظاهر خودش رو گناهکار نمی دونهولی
حِرفه ش چیه؟زورگیری؟!باج گیری؟!ی؟!یا
گناهش خلافه یا خلافش گناه؟شاید هم هر دو
گناهکارِ قصه ی ما دل داره؟!وجدان داره؟!من که میگم دارهولی اگر دل داره و وجدان حالیشه پس چرا شد گناهکار؟!!
چی شد که آرشام این مسیر رو تو زندگیش انتخاب کرد و تهش رسید به اینجا که این اسم شد لقبش؟!لقبی که خودش به خودش داد ولی کسی جرات نداشت اونو گناهکار بخونه
این قصه از کجا شروع شد؟!شاید از اونجایی که آرشام فهمید توی این دنیای بزرگ بین این ادمای دوراندیش و ظاهربین یا باید درّنده باشی یا بذاری اونا تو رو بدرن
آرشام توی زندگیش یک هدف دارههدفی که براش بی نهایت مهمهخیلی ها رو برای رسیدن به این هدف از سر راهش بر می داره
ایا عشق به سراغش میاد؟! مردی که حتی از اسمش هم فراریهکسی که همیشه به عشق پشت پا زده و اون رو مزاحم تو کارش می دونه می تونه عاشق بشه؟!
دلارام دختری پر از شور و احساسدرست نقطه ی مقابلِ مردی سرسخت از جنس غروراین دختر چطور وارد زندگی آرشام میشه؟!از راه عشق یا
دختری که به هیچ عنوان حاضر نیست تو زندگیش حرف زور بشنوه و همیشه با زبون تند و تیزش از خودش دفاع می کنهدختری که نترس نیست ولی لفظ قوی داره
و اما شغل گناهکارِ ما چیه؟به گناهش مربوطه؟
خودش همیشه میگه :اسمم گناهکاررسمم تباهکار
پس

ادامه مطلب


دانلود رمان باورم کن با لینک مستقیم

خلاصه :

ادامه مطلب


دانلود رمان قرعه به نام سه نفر

خلاصه :

 دانلودرمان قرعه به نام سه نفر 

ادامه مطلب


elddxqmwethxytx3xjhp

نام رمان : جدال پر تمنا

نویسنده : هما پور اصفهانی
تعداد صفحات: ۵۸۴
خلاصه داستان رمان جدال پر تمنا:

همه چیز از یه جر و بحث شروع شد … یه جر و بحث ساده …
و بعد کم کم تبدیل شد به یه جدال … جدالی پر از شیطنت و عطش …
جدالی پر از تمنا … جدالی بین حوایی از تبار مسیح و آدمی از تبار محمد …

ادامه مطلب


دانلود رمان پایانِ تلخ اندروید،pdf،جاوا

ژانر:عاشقانه ، معمایی
خلاصه:
داستان از زبون اول شخصه … اول شخص ما پسریه که فوق العاده

احساساتی و مهربونه … بر خلاف پسرای دیگه غرور نداره ، همیشه می

خنده !! ساده ست و ساده زندگی می کنه ، ساده می پوشه ، ساده

رفتار می کنه …
نیازی به شناختن نداره … چون خودشه !!


پسر داستان ما دلباخته ی دختر خالشه که خب شوهر خالش به هر

دلیلی با ازدواجشون مخالفه … این بین اتفاقاتی میفته که پسر تصمیم

می گیره عوض بشه ، می خواد وجود خدا رو انکار کنه چون فکر می کنه

مسبب تموم اتفاقات خدا بوده …
وارد حرفه ای میشه که همیشه ازش کناره گیری می کرده ، چون می

خواد به خدا ثابت کنه که بدون اون هم می تونه موفق باشه … اما آیا می

تونه ؟؟
اتفاقاتی میفته که پسر متوجه میشه از سادگیش سواستفاده شده و رو دست خورده و

ادامه مطلب



دانلود رمان خط به خط تا تو

به نام خداوند قلم


پرونده ها وسط دفتر ریخته بود، لب تاب روی زمین افتاده بود و چراغش فلش می‌زد.

برگه‌های زونکن‌ها روی زمین پخش شده بود، کشوی پرونده‌ها بیرون بود

و میز کارم یک طرف اتاق افتاده بود، فرش جمع شده بود و تکه تکه پارکتها کنده شده بود.

سر درگم باز هم دور خودم چرخیدم. تمام بدنم می‌لرزید، دست‌هایم یخ بسته بود.

صدای لولای در، سکوت نیمه شب را شکست و صدای آشنایی در سالن پیچید.

دانلود رمان  جدید خط به خط تا تو

-خانم مشایخ؟

سریع از روی پرونده‌ها رد شدم و وارد سالن انتظار شدم. مبل چپه شده

را دور زدم و به ستوان حمیدی نزدیک شدم. سربازی که همراهش بود پشت سرش ایستاد.

-شما با صد و ده تماس گرفتید؟

نمی‌دید؟ این وضع آشفته را می‌دید و سوال می‌کرد؟ انگار یادش داده بودند از کجا شروع کند.

با یک پایم، تابلویی که روی زمین افتاده بود را کنار زدم و جلو رفتم.

-بله، مشاهده می‌کنید که.

با قدمهای محکم جلو رفت و پشت میز منشی را نگاه کرد.‌ برگشت و به طرف دفتر رفت. در را که باز کرد ابروهایش گره خورد، وضع دفتر به مراتب بدتر از سالن انتظار بود؛ حتی روکش مبلها را پاره کرده بودند.

برگشت و به طرفم آمد.

-چیزی هم بردن؟

دانلود رمان ایرانی خط به خط تا تو

شانه بالا انداختم و دوباره به وضعیت آشفته نگاه کردم.

پرده ی قهوه ای با میل پرده از سقف کنده شده بود و یک طرفی افتاده بود.‌

-نمی‌دونم، چیز ارزشمندی تو دفتر نیست، چرا یکی باید برای ی بیاد اینجا؟

به اطرافش نگاه کرد و یک راست به طرف پنجره رفت، گلدانهایی که پشت پنجره چیده شده بود شکسته بود و خاکش پخش شده بود.

اصلاً متوجه آنها نشده بودم. به دیوار تکیه دادم و نگاهش کردم. کم کم‌ ترسم ریخت، انگار از شوکی هزار ساله بیرون آمدم، ذهنم شروع کرد به فعالیت.

همینطور که با پایش خاکهای گلدان را بیشتر روی زمین پخش می کرد گفت

-برای ی نیومدن.

من که تمام حواسم به این بود که چه پرونده ی مهمی داشتم که بخواهند برای یدنش به دفتر بیایند، برای بار دوم شوکه شدم.

-پس… پس برای چی اومدن؟

سرش را بلند کرد و پایش آرام گرفت. کمی پایش را تکان داد تا خاک از کف کفشش بریزد. همینطور که به ساعتش نگاه می‌کرد به طرفم آمد.

دانلود رمان خط به خط تا تو

-ساعت از دو نیمه شب گذشته، شما این موقع شب برای چی اومدید اینجا؟

بهت زده نگاهش کردم، این چه سوالی بود؟

-برای برداشتن یه پرونده اومدم.

دقیق نگاهم کرد، چشم از چشمش برنداشتم.

-این موقع شب؟

تکیه‌ام را از دیوار برداشتم و دو قدم جلو رفتم. وسط این حجم ترس و بهت من، همین شک کم بود.

-بهتر نیست به جای سین جیم کردن من دنبال سرنخی از باشید؟

لبخند کمرنگی زد و رویش را برگرداند و اینبار محکم‌تر به سمت دفتر رفت و وارد شد. صدایش را بلند کرد

ادامه مطلب


در مورد یاسی دختری شر و شیطون که سر یه جرعت و حقیقت که با دوستاش انجام میده اونم جرعت رو انتخاب میکنه که بهش میگن تو باید ماشین لکسوز شخص آیان رئوفی رو برداری و ماهم یه دور دور بزنمی البته اینم بگم که این دور زدن با ماشین لکسوز فقط یه نقشه اس که پای یاسی به عمارت آیان رئوفی مجنون یاسی باز بشه که اونم میشه
این فقط اول ماجراست و پای خیلی افراد عشقولی و بامرام ، بامعرفت ، شکست خورد عشقی ، خیانتکار و …. باز میشه و بهترین اتفاق هم در این ماجرا یاسی هویت اصلی خودش رو پیدا میکنه و میفهمه که ……

ادامه مطلب


نتیجه تصویری برای دانلود رمان هیچکسان 1 پی دی اف

این رمان داستان زندگی یه پسر به اسم بهـــراد هست که بعد از مدتی متوجه حضور نیروهای منفی در اطرافش میشه(که ممکنه شیطانی باشن). بعد از مدتی به پیشنهاد اطرافیانش به یه نفر که مشهوره با جن ها در ارتباطه مراجعه می کنه و متوجه میشه گروهی از جن های یهودی در صدد آسیب رسوندن به اون هستن و

ادامه مطلب


دانلود رمان هکرقلب

هکرقلب من هلیا….ملقب به هکر قلب…و تو پسری مرموز….ملقب به هکر ماشین…من دختری که نه عاشق بوده و نه سعی به معشوق شدن داشته…داستان من و تو داستان دو آدمی است پر غرور…باخت از آن من نیست…عشق من تو را به زانو در خواهد

ادامه مطلب


دانلود رمان تحفه نجس

می‌خواهم از دردی بگویم که بوی گنــاه و نجاستش، تمام شهر را پر کرده است.
دخترکی نوجوان و شهرستانى، با مشکلاتی در پرورشگاه مواجه می‌شود و مشکلاتی که او را مجبور می‌کنند تا برای تامین

آینده و خوشبختیِ برادر کوچکترش، از آنجا فرار کند. 
دست سرنوشت، او را به خانه‌ای می‌کشاند که خانهء فساد می‌خوانیمش. در مابین این کشاکش‌ها، آشنایی با فردی، تقدیر دیگری برای دخترک رقم می‌زند.

ادامه مطلب


تصویر مرتبط

ژانر: 

رمان پلیسی – 

رمان عاشقانه


به قلم 

پاییزان

خلاصه:
داستان دختری خبرنگار که تصادفی جان خلافکار خطرناکی را نجات می دهد . دست تقدیر چند وقت بعد این دو را رو به رو می کند . خلافکار بی رحم داستان مجبور است او را بکشد ولی تصمیم دیگیری می گیرد ….
او را در عمارت خود به بند می کشد و می خواهد …

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها